سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندیشیدن مانند با چشم دیدن نیست؛ زیراگاه چشمها به صاحبانش دروغ می گویند، ولی خرد به آنکه از وی اندرز خواسته، نیرنگ نمی زند . [امام علی علیه السلام]

یبلیبلی

Powerd by: Parsiblog ® team. ©2006
وارد شدن یکی از سران فتنه به کشتی تایتانیک(یکشنبه 89 تیر 6 ساعت 2:25 صبح )

من چیزه کوچولو هستم؛ دختر آقای چیز، ¤ یا همان مدیرعامل خبرگزاری چیزنا. الان وقت ازدواجم است و اتفاقا چند تا هم خواستگار دارم. «محمد» یکی از خواستگارهای من است که پسر خیلی خوبی است و تا به حال سه بار با پدرومادرش به منزل ما تشریف آوردند. آنچه در زیر می خوانید مشروح جلسه سوم خواستگاری این خانواده برای پسرشان از من بی نوا است؛

پدر محمد: خب، آقای چیز! یک روزی را تعیین کنید برای «بله برون».

آقای چیز: «چهارشنبه سوری» روز مبارکی است!

مادر محمد: وا! مگه روز قحطه؟

آقای چیز: چهارشنبه سوری، روز غلبه ترقه بر در و دیوار خانه مردم است.

خانم چیز: چهارشنبه سوری می توانیم بعد از مراسم از روی آتش بپریم.

آقای چیز: از روی «لجن» هم می شود پرید؛ زردی من از تو، سبز لجن از من!!!

پدر محمد: چهارشنبه سوری، روز غلبه صداهای گوش خراش ترقه اراذل بر گوش ملت است، روز خوبی نیست.

آقای چیز: اصلا ما هنوز تحقیقاتمان درباره پسر شما کامل نشده.

مادر محمد: شما که از قصاب محل هم آمار هفت پشت ما را درآوردید؟!

محمد: آقای چیز! شما مگر با «نظارت استصوابی» مخالف نیستید؟ چطور شورای نگهبان نباید از نامزدها تحقیق کند ولی شما از منی که نامزد دخترتان هستم، نه فقط تحقیق می کنید که نظارت تان هم صد کیلومتر آن طرف تر از استصوابی است؟!

خانم چیز: ما که دخترمان را از سر راه نیاورده ایم؛ کلی زحمت کشیده ایم برایش تا از آب و گل دربیاید.

چیزه کوچولو: خب، ملت هم برای جمهوری اسلامی زحمت کشیده اند و به خاطر همین شورای نگهبان نمی خواهد انقلاب دست نااهلان و نامحرمان بیافتد.

آقای چیز: شما عجالتا ساکت باشی بهتر است.

محمد: اتفاقا مردم روز 9 دی و 22بهمن نشان دادند که چقدر به نظام جمهوری اسلامی علاقه دارند.

آقای چیز: مردم را با اتوبوس از شهرستان ها آورده بودند تهران!

پدر محمد: از کدام شهرستان ها؟

خانم چیز: از قم و اصفهان و کاشان و...

پدر محمد: ولی در همین شهرها که راهپیمایی، خیلی حماسی بود. مردم قم و اصفهان و کاشان را از کجا آورده بودند؟

محمد: لابد از تهران!! ما که مثل سران فتنه، مغز چیز نخورده ایم. هرکسی در شهر خودش علیه سران فتنه راهپیمایی می کند.

(خنده حضار به جز آقای چیز و خانم چیز)

آقای چیز: حالا از ما دختر می خوای دیگه؟!

چیزه کوچولو: من محمد را به خاطر همین ایستادگی روی اصول و ارزشها دوست دارم.

آقای چیز: یک اصولی نشانت بدهم؛ بگذار مهمان ها بروند!

پدر محمد: شما چیزی گفتی؟

آقای چیز: داشتم می گفتم که مهمان کلا حبیب خداست!!

پدر محمد: حالا مهریه چقدر باشه؟

خانم چیز: چیزه کوچولو الان «25» سالش است، مهریه باشد 1363دلار آمریکا، یعنی سال تولد چیزه کوچولو.

مادر محمد: حالا چرا این همه سنگین؟ چرا به دلار

آقای چیز: ما کلا معاملاتمان را با چیز یعنی با دلار آمریکا انجام می دهیم.

محمد: پس شما به آمریکا وابستگی داری. «کیهان» پیش بینی کرده بودها!

چیزه کوچولو: متاسفانه پدر به دلارهای هیلاری کلینتون، اعتیاد دارد.

چیز کوچولو: البته جمع، خودمانی است؛ بابا به چیزهای دیگری هم اعتیاد دارد!!
(نیم ساعت بعد و بعد از رفتن مهمان ها)

آقای چیز: مردم روز 22بهمن از کجا آمدند میدان آزادی؟ زود باش جواب بده.

چیزه کوچولو: از همین تهران.

آقای چیز: بگو از شهرستان آمدند و الا همچین می زنم خون بالا بیاری!!

خانم چیز: الان چند ساعته مصرف نکردی، اعصابت سر جایش نیست.

آقای چیز: مردم با چی به راهپیمایی آمدند؟

چیزه کوچولو: با عشق به ولایت فقیه.

آقای چیز: بگو با اتوبوس و به زور آمدند، تا از خانه پرتت نکردم بیرون!

خانم چیز: بیا موبایل ات زنگ می خوره؛ شماره شیخ بی سواد افتاده.

آقای چیز: بنال!

شیخ: به شما که عرض کنم؛ اول بگو چقدر وقت دارم؟!

آقای چیز: بگو، چیه؟

شیخ: اینکه گفتی؛ «چهارشنبه سوری» روز غلبه نور بر تاریکی است، این مال «سیزده بدر» بود.

آقای چیز: پس چهارشنبه سوری روز چی بود؟

شیخ: جرج سوروس به ممد تمدن گفته؛ چهارشنبه سوری هم از شما بی عرضه ها هیچ کاری ساخته نیست.

آقای چیز: حالا تکلیف چیست؟

شیخ: به شما که عرض کنم؛ سیزده بدر چون مردم از شهر خارج می شوند، خیابان های تهران خلوت می شود و ما می توانیم از این فرصت استفاده کنیم که با «اسب تراوا» یک حالی به سطل آشغال های شهرداری بدهیم.
آ

قای چیز: ما با احمدی نژاد مشکل داریم، قالیباف چه گناهی کرده؟!

شیخ: به شما که عرض کنم؛ ملت، ما را از کشتی انقلاب پرت کرده بیرون. من می خواهم از وقت باقیمانده استفاده کنم و با رولاندو... رونالدو کاپریو... لئوناردوکار... کاپوتریو

آقای چیز: بابا! «لئوناردو چیزاپریو»!!

شیخ: آره با همون برم تو کشتی تایتانیک. تو هم میای؟

آقای چیز: تو برو، واسه ما تعریف کن. خداحافظ!

چیزه کوچولو: ناوشکن جماران، دهان تان را مسواک کرد، ملتفت می شوید.

آقای چیز: چی گفتی؟

چیز کوچولو: با من بود؛ گفت: میای بریم پارک نیاوران، تخمه بشکنیم!!

توضیح ضروری: "آقای چیز"، کاراکتری است که در دوران اصلاحات در کیهان و در ستونی به نام «تلخند» استفاده شد. این نام، اگرچه ممکن است گاهی اشاره به یکی از سران فتنه داشته باشد اما لزوما بدل از فتنه گری که زیاد «چیز چیز» می کند، ندارد. «آقای چیز» سالها قبل از این آقای چیز، چیز چیز می کرد!!
منبع:رجانیوز



» غعفثثقفثقف
»» نظرات دوستان ( نظر)


لیست کل یادداشت ها
هنر در ساحل(12)
هنر در ساحل(11)
هنر در ساحل(10)
هنر در ساحل(9)
هنر در ساحل(8)
هنر در ساحل(7)
هنر در ساحل(6)
هنر در ساحل(5)
هنر در ساحل(4)
هنر در ساحل(3)
هنر در ساحل(2)
هنر در ساحل(1)
عشق
[عناوین آرشیوشده]


بازدیدهای امروز: 2 بازدید
بازدیدهای دیروز: 9 بازدید
مجموع بازدیدها: 28555 بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

» سایتهای علمی و اطلاعاتی «
» فهرست من «
» فهرست موضوعی یادداشت ها «
» آرشیو یادداشت ها «
» اشتراک در خبرنامه «